نویسه جدید وبلاگ

هر هنرمندي به تنهايي يك دنياست

 بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اصحاب فرهنگ و هنر 01/05/1380

حافظ شيرازي صرفاً يك هنرمند نيست؛ بلكه معارف بلندي نيز در كلمات او وجود دارد. اين معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمي آيد؛ بلكه يك پشتوانه فلسفي و فكري لازم دارد. بايد متّكا يا نقطه عزيمت و خاستگاهي از انديشه والا، اين درك هنري و سپس تبيين هنري را پشتيباني كند.

--------------------01/05/1380

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

به همه شما عزيزان صميمانه خوشامد عرض مي كنم. خوشحالم كه اين توفيق براي من حاصل شد تا در جمع فرزانگان اهل هنر - ولو به صورت محدود - شركت كنم. در جمع شما، هنرمندان برجسته در رشته هاي مختلف و انسانهاي والايي حضور دارند. من فعلاً به همين خوشامد بسنده مي كنم و منتظرم تا دوستان - كه براي اين جلسه برنامه ريزي كرده اند - برنامه ي خودشان را اجرا كنند؛ بعداً من عرايضي عرض خواهم كرد.

متشكّرم

براي من فرصت باارزشي بود؛ نه فقط به خاطر اين كه حقايقي را در باب مسائل گوناگون مربوط به هنر و جامعه هنرمندان از زبان خود آنها شنيدم؛ بلكه علاوه بر اين، به خاطر اين كه جلسه ما نشان دهنده اين است كه برخلاف تصوّر بعضي از دوستان، فرهنگ و هنر و ادب در كشور به هيچ وجه در حاشيه قرار ندارد؛ بلكه كاملاً در متن است. نفس حضور شما در اين جا، كه من از آن استقبال كردم و اين جلسه ي نسبتاً طولاني اي كه با هم داشتيم و مطالبي كه شما بر زبان آورديد، همه تأييد كننده اين حقيقت است. به هرحال خيلي خرسندم كه اين فرصت پيش آمد و من از اين جلسه بهره بردم.

مطالبي كه دوستان فرمودند - كه نمونه هايي بود و انسان مي تواند برخي از ناگفته ها را هم در پرتو اين گفته ها حدس بزند - بعضاً از مسائل اساسي ماست كه خود من بلاشك بايد در پرداختن به آنها سهمي به عهده بگيرم؛ البته بعضي هم جزو مسائل اجرايي است. خوشبختانه وزير محترم ارشاد و همكارانشان در اين جا حضور دارند و مطالب را شنيدند؛ من هم تأكيد خواهم كرد كه به پاره اي از مشكلات و مسائلي كه در مقام اجرا مورد توجه است، بپردازند و ان شاءاللّه آنها را حل كنند. البته سؤالات فقهي - بحث راجع به مجسّمه يا حدود و ضوابط موسيقي محلّي و غيره - بحث ديگري است كه فرصت خاص خود را مي طلبد.

آنچه كه مجموعاً به نظرم مي رسد عرض كنم، اين است كه مسأله هنر و هنرمند، جزو مسائلي است كه هم ظريف است، هم به شدّت حساس و دقيق است و مرزهاي دشواري در اين زمينه وجود دارد. اگر ما به اين مرزها بي توجّه باشيم، ممكن است خطا كنيم و برخلاف آنچه كه شايسته است، عمل نماييم؛ البته اين مربوط به ماست. سخن درباره مرزهايي كه هنرمند بايد رعايت كند، نيست؛ آن ماجراي ديگري است. ما كه با مسأله هنر و هنرمند -  با اين موضوع مهم در اداره كشور - مواجهيم، بايد مرزها را درست بشناسيم تا بتوانيم درست قضاوت كنيم و براساس قضاوت عمل نماييم.

البته هر هنرمندي به تنهايي يك دنياست و اين خاصيت هنري است كه در وجود اوست. اگر انسان فرصت مي كرد تا غمگسارانه پاي دل هنرمندان بنشيند، دنياي عجيب و زيبايي مي ديد؛ آميخته اي از غمها و شاديها؛ آرزوها و نگرانيها و آرمانها؛ ولي متأسّفانه اين مجال وجود ندارد. يكي از دوستان از هنر به عنوان جواهر سفيد تعبير كردند. آري؛ هنر گوهر بسيار گرانبهايي است كه ارزش و گرانبهايي آن فقط بدين جهت نيست كه دلها و چشمهايي را به خود جذب مي كند -  خيلي از چيزهايي كه هنري نيست، ممكن است چشمها و دلهايي را به خود جذب كند - نه، اين يك موهبت و عطيه الهي است. حقيقت هنر - هر نوع هنري - يك عطيّه الهي است. اگرچه بُروز هنر در چگونگي تبيين است، اما اين، همه حقيقت هنر نيست؛ پيش از تبيين، يك ادراك و احساس هنري وجود دارد و نكته اصلي آن جاست. بعد از آن كه يك زيبايي، يك ظرافت و يك حقيقت ادراك شد، از آن هزار نكته باريكتر ز مو كه گاهي آدمهاي غير هنرمند نمي توانند يك نكته اش را هم درك كنند، هنرمند با همان روح هنري و با آن چراغ هنر كه در درون او برافروخته شده است، ظرايف و دقايق و حقايقي را ابراز مي كند. اين مي شود هنر واقعي و حقيقي كه ناشي از يك ادراك و يك بازتاب و يك تبيين است.

در واقع هنر يك موهبت الهي و يك حقيقت بسيار فاخر است. به طور طبيعي كسي كه اين موهبت از سوي پروردگار - مثل همه ثروتهاي ديگر - به او داده شده است، بايد بار مسؤوليتي را هم براي خودش قائل باشد؛ يعني داده هاي خدا همراه با انجام تكليفهاست. اين تكليفها لزوماً همه ديني و شرعي نيست؛ تكليفهايي است كه بسياري از آنها از دل انسان بر مي خيزد. وقتي شما چشم داريد، اين نعمتي است كه بعضي افراد آن را ندارند؛ اما اين چشم به طور طبيعي غير از لذّتها و برخورداريهايي كه به شما مي دهد، تكليفي را هم بر دوش شما مي گذارد - «چو مي بيني كه نابينا و چاه است» - اين تكليف به خاطر چشمي است كه شما داريد. لازم نيست كه دين به آدم بگويد، يا يك آيه قرآن درباره اش نازل شده باشد؛ اين را دل شما مي فهمد. يا هيچ كس در دنيا نيست كه ثروتمندي را - ولو آن برخورداري، با كدّ يمين و عرق جبين خودش به دست آمده باشد - ملامت نكند، هنگامي كه ببيند او نسبت به مستمندان، بي خيال و بي تفاوت و طعنه زن است. در حالي كه آن ثروتمند ممكن است به شما بگويد خودم اين ثروت را به دست آوردم و مال خودم است؛ اما شما از او نمي پذيريد. وقتي ثروت و موهبت و دستاوردي وجود دارد، در قبال آن تكليفي هم خواهد بود.

البته هنر از ثروتهايي نيست كه يكسره با كدّ يمين و عرق جبين به دست آمده باشد. تا قريحه و استعداد هنري در شما نباشد، هر قدر هم كه زحمت بكشيد، باز همچنان در آن خم اوّل باقي خواهيد ماند. آن قريحه، كار و دستاورد شما نيست؛ آن را به شما داده اند. خدا همه نعمتها را به انسان مي دهد؛ هرچند مجراي آن، جامعه و پدر و مادر و محيط و چيزهاي ديگر است. شما زحمت كشيده ايد، اما فرصت و همّت زحمت كشيدن را هم خدا به شما داده است، تا توانستيد در وجود خودتان هنر را به اعتلاء برسانيد.

بعضي كسان مي گويند در هنر متعهّد، كلمه اوّل با كلمه دوم تناقض دارد. هنر، يعني آن چيزي كه مبتني بر تخيّل آزاد انسان است و متعهّد، يعني زنجير شده؛ اين دو چگونه با هم مي سازد!؟ اين يك تصوّر است؛ البته تصوّر درستي نيست. بحث مسؤوليت و تعهّد هنرمند، قبل از هنرمند بودن او به انسان بودن او برمي گردد. بالأخره يك هنرمند قبل از اين كه يك هنرمند باشد، يك انسان است. انسان كه نمي تواند مسؤول نباشد. اوّلين مسؤوليت انسان در مقابل انسانهاست. اگرچه انسان در مقابل طبيعت و زمين و آسمان هم تعهد دارد، اما مسؤوليت بزرگ او در قبال انسانهاست. درعين حال هنرمند به خاطر ويژگي بسيار ممتازش، تعهّد جداگانه اي غير از آن بياني كه قبلاً گفتم، دارد.

هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنر خودش و هم در قبال مضمون تعهّد دارد. كسي كه قريحه هنري دارد، نبايد به سطح پايين اكتفا كند. اين يك تعهّد است. هنرمند تنبل و بي تلاش، هنرمندي كه براي تعالي كار هنري خودش و ايجاد خلاقيت تلاش نمي كند، در حقيقت به مسؤوليت هنري خودش در قبال قالب عمل نكرده است. هنرمند بايد دائم تلاش كند. البته ممكن است انسان يك وقت به جايي برسد كه بيش از آن نمي تواند تلاش كند - بحثي نيست - اما تا آن جايي كه مي تواند، بايد براي اعتلاي قالب هنري تلاش كند. اين تعهّد در قبال قالب، بدون يك احساس شور و عشق و مسؤوليت - البته اين شور و عشق هم مسؤوليت است؛ آن هم يك دست قوي است كه انسان را وادار به كاري مي كند و نمي گذارد كه احساس تنبلي و تن آسايي، او را از كار باز بدارد - به دست نمي آيد.

علاوه بر اين، تعهّد در قبال مضمون است. ما چه مي خواهيم ارائه بدهيم؟ اگر انسان محترم و عزيز است، دل و ذهن و فكر او هم عزيز و محترم است. نمي شود هر چيزي را به مخاطب داد، فقط به صرف اين كه او نشسته و به حرفهاي ما گوش مي دهد. بايد ببينيم به او چه مي خواهيم بدهيم. البته بحث اين كه ما وارد كدام دسته بندي سياسي بشويم يا نشويم - اين حرفهايي كه بعضي از دوستان مي زنند - مسائلي است كه شما بايد از اينها عبور كرده باشيد. اينها محل ّ كلام نيست؛ محل ّ كلام، اخلاق و فضيلت است. من مطلبي را - به گمانم - از قول «رومن رولان» خواندم كه گفته بود در يك كار هنري، يك درصد هنر، نودونه درصد اخلاق؛ يا احتياطاً اين گونه بگوييم: ده درصد هنر، نود درصد اخلاق. به نظرم رسيد كه اين حرف، حرف دقيقي نيست. اگر از من سؤال كنند، من مي گويم صددرصد هنر و صددرصد اخلاق. اينها با هم منافات ندارند. بايد صددرصد كار را با خلاّقيت هنري ارائه داد و صددرصد آن را از مضمون عالي و تعالي بخش و پيشبرنده و فضيلت ساز پُر كرد و انباشت. آن چيزي كه دغدغه برخي آدمهاي دلسوز در زمينه مسائل هنري است، اين است كه ما به بهانه آزادي تخيّل يا آزادي هنري، فضيلت سوزي و هتك اخلاق نكنيم. اين بسيار مهمّ است. بنابراين هنر متعهّد يك واژه درست است.

هنرمند بايد خود را به حقيقتي متعهّد بداند. آن حقيقت چيست؟ اين كه هنرمند در چه سطحي از انديشه قرار دارد تا بتواند همه و يا بخشي از آن حقيقت را ببيند و بشناسد، بحث ديگري است. البته هرچه انديشه و فكر و درك عقلاني بالاتر باشد، مي تواند به آن درك ظريف هنري كيفيّت بيشتري بدهد. حافُظ شيرازي صرفاً يك هنرمند نيست؛ بلكه معارف بلندي نيز در كلمات او وجود دارد. اين معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمي آيد؛ بلكه يك پشتوانه فلسفي و فكري لازم دارد. بايد متّكا يا نقطه عزيمت و خاستگاهي از انديشه والا، اين درك هنري و سپس تبيين هنري را پشتيباني كند. البته همه در يك سطح نيستند؛ توقّع هم نيست كه چنين باشند. اين در مورد همه ي رشته هاي هنري صادق است. شما از معماري بگيريد تا نقاشي و طرّاحي و مجسمه سازي و تا كارهاي سينما و تئاتر و شعر و موسيقي و بقيه رشته هاي هنري؛ همين معنا در آنها وجود دارد. يك وقت شما معماري را مي بينيد كه انديشه اي دارد؛ يك وقت يك معمار از لحلظانديشه، لُخت و بي هويّت است و متّكي به فكري نيست. اينها اگر بخواهند بنايي را ايجاد كنند، دو گونه طرّاحي مي كنند. اگر ساخت يك شهر را به دست دو نفر آدم اين طوري بدهند، يك نيمه آن با نيمه ديگر به كلّي متفاوت خواهد بود. به هرحال اين تعهّد، لازم است.

هنر ملتزم و متعهّد، يك حقيقت است و ما بايد به آن اقرار كنيم. نمي توان رها و يله و بي هوا و با انگيزه هاي روزبه روز و احياناً پايين و پست يا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود؛ چون آن ابتهاجي كه در هنرمند وجود دارد -  هنرمند بهجت ويژه اي دارد كه با شاديهاي معمولي فرق دارد و در غيرهنرمند اصلاً ديده نمي شود - در صورتي حقيقتاً به وجود خواهد آمد كه بداند دنبال چه چيزي مي رود و چه كار مي خواهد بكند، تا با هنرمندي خودش احساس رضايت و بهجت كند كه آن كار را انجام مي دهد. در اين صورت بايد اخلاق انساني، فضيلتها و معارف والاي ديني و الهي مورد توجّه باشند.

نكته ديگري كه آن را يادداشت كرده ام و در بيانات آقايان هم مطرح شده بود، بحث هنر ديني است. من مي خواهم اين را عرض كنم كه هنر ديني به هيچ وجه به معناي قشريگري و تظاهر رياكارانه ي ديني نيست و اين هنر لزوماً با واژگان ديني به وجود نمي آيد. اي بسا هنري صددرصد ديني باشد، اما در آن از واژگان عرفي و غيرديني استفاده نشده باشد. نبايد تصوّر كرد كه هنر ديني آن است كه حتماً يك داستان ديني را به تصوير بكشد يا از يك مقوله ديني - مثلاً روحانيت و غيره - صحبت كند. هنر ديني آن است كه بتواند معارفي را كه همه اديان - و بيش از همه، دين مبين اسلام - به نشر آن در بين انسانها همت گماشته اند و جانهاي پاكي در راه نشر اين حقايق نثار شده است، نشر دهد، جاودانه كند و در ذهنها ماندگار سازد. اين معارف، معارف بلند ديني است. اينها حقايقي است كه همه پيامبران الهي براي آوردن آنها به ميان زندگي بشر، بارهاي سنگيني را تحمّل كردند. نمي شود ما اين جا بنشينيم و تلاشهاي زبده ترين انسانهاي عالم را - كه مصلحان و پيامبران و مجاهدان راه خدا بودند - تخطئه كنيم و نسبت به آن بي تفاوت بگذريم. هنر ديني اين معارف را منتشر مي كند؛ هنر ديني عدالت را در جامعه به صورت يك ارزش معرفي مي كند؛ ولو شما هيچ اسمي از دين و هيچ آيه اي از قرآن و هيچ حديثي در باب عدالت در خلال هنرتان نياوريد. مثلاً هيچ لزومي ندارد كه در محاورات سينمايي يا در تئاتر، نام و يا شكلي كه نماد دين است، وجود داشته باشد تا حتماً ديني باشد؛ نه. شما مي توانيد در باب عدالت، رساترين سخن را در هنرهاي نمايشي بياوريد. در اين صورت به هنر ديني توجّه كرده ايد.

آن چيزي كه در هنر ديني به شدّت مورد توجّه است، اين است كه اين هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هويّت انسان و جامعه قرار نگيرد. جامعه ما بعد از پيروزي انقلاب اسلامي احساس هويّت كرد؛ يعني شخصيت خودش را باز يافت. ما به عنوان جزء نودونهم در امواج حركات جهاني، غرق و گم بوديم. انقلاب ما را زنده كرد و به ما شخصيت داد. انقلاب به ما آموخت كه يك ملت مي تواند در اساسي ترين مسائل جهاني، سخن و موضعي داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجّه به اين كه قدرتمندان و قلدرهاي عالم چه مي خواهند، ابراز كند و پاي آن بايستد. ارزش يك ملت در جامعه بين الملل به اين چيزهاست، نه به دنباله روي كوركورانه؛ آن هم نه از چيزهاي خوب، بلكه از نقاط منفي. براي يك ملت، بله قربانگوي دولتهاي گردن كلفت تر و قويتر و ثروتمندتر بودن، ارزش نيست؛ اين را انقلاب به ما داد؛ اين به بركت اسلام به ما رسيد. امروز هم با قدرت تمام، نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران در صحنه جهاني به عنوان يك ملت شجاع كه در زمينه مسائل گوناگون صاحب ايده اند، مطرحند. درعين حال ما بياييم با كمك هنر خود، دائماً از كنار اين معنا بساييم، يا آن را به انواع حرفها و لجنها آغشته كنيم. اين درست است؟ هنر نبايد در اين جهت قرار گيرد.

هنر ديني را نبايد با هنر قشري و تحجّرگرا - و به تعبير دوستمان، پيروي از روشهاي فلان مجموعه جاهل و نادان  - اشتباه كرد. بي خود به خودتان تهمت نزنيد. هنر ديني عبارت است از هنري كه بتواند مجسّم كننده و ارائه كننده آرمانهاي دين اسلام - كه البته برترين آرمانهاي اديان الهي است - باشد. اين آرمانها همان چيزهايي است كه سعادت انسان، حقوق معنوي انسان، اعتلاي انسان، تقوا و پرهيزگاري انسان و عدالت جامعه انساني را تأمين مي كند.

البته هيچ الزام و اجباري وجود ندارد كه اين گونه عمل بشود يا نشود. كساني كه با نظرات من در اين زمينه ها آشنا هستند، مي دانند كه بنده معتقد نيستم كه هنر با بخشنامه و دستور و فرمان و حكم و اين طور چيزها درست مي شود.اين از آن چيزهايي است كه با حكم درست نمي شود؛ بايد انگيزه وجود داشته باشد؛ هرچند انگيزه هاي ناپاك هم وجود دارد. البته آنچه كه من عرض مي كنم، نظرات خودم است و به معناي اين نيست كه اگر وزارت ارشاد در زمينه اي بخشنامه اي صادر كرد، به آن توجّهي نشود.

مقوله ديگري كه من مختصراً آن را عرض مي كنم، هنر انقلابي است. توقّع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتني بر نگاه زيباشناختي در زمينه هنر است، كه توقّع زيادي هم نيست. ملتي در يك دفاع هشت ساله با همه وجود به ميدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداكاري در راه ارزشي كه براي آنها وجود داشت، استقبال كردند - البته عمدتاً به خاطر دين رفتند؛ هرچند ممكن است عدّه اي هم براي دفاع از ميهن و مرزهاي كشور دست به فداكاري زده باشند - مادران و پدران و همسران و فرزندان و كساني كه پشت جبهه تلاش مي كردند نيز طور ديگري حماسه آفريدند. شما خاطرات هشت سال دفاع مقدّس را مرور كنيد، ببينيد براي يك نگاه هنرمندانه به حالت و كيفيّت يك جامعه، چيزي از اين زيباتر پيدا مي كنيد؟ شما در عاليترين آثار دراماتيك دنيا، آن جايي كه به فداكاري يك انسان برخورد مي كنيد، او را تحسين و ستايش مي كنيد. وقتي فيلم، آهنگ، تابلوي نقاشي، زندگي فلان انقلابي - مثلاً ژاندارك - يا سرباز فداكار فلان كشور را براي شما به تصوير مي كشند، در دل و باطن وجدان خودتان نمي توانيد كار او را تحسين نكنيد. هزاران حادثه به مراتب باارزشتر و بزرگتر از آنچه كه در اين اثر هنري نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدّس و در خود انقلاب، در خانه شما اتفاق افتاد. آيا اين زيبايي نيست؟ هنر مي تواند از كنار اين قضيه بي تفاوت بگذرد؟ توقّع انقلاب اين است و توقّع زياده خواهانه اي نيست. مي گويند چرا زيبايي ديده نمي شود! كسي كه به اين مقوله بي اعتناست، نمي خواهد اين زيبايي را ببيند؟

عزيزان من! عدّه اي از شما با تاريخ به خوبي آشنا هستيد. من هم با تاريخ آشنا هستم. من سطرسطر ورقهاي تاريخ هفتاد، هشتاد سال گذشته و قبل از آن را مكرّر در مكرّر خوانده ام. ما حقيقتاً يكي از گرفتارترين ملتها در پنجه گردن كلفتي و قلدري قدرتهاي جهاني بوده ايم. بنده در باب شبه قارّه هند مطالعات مفصّلي داشته ام و كتابي هم در اين زمينه نوشته ام. وقتي وضعيت ايران را با شبه قارّه مقايسه مي كنم، مي بينم با اين كه آن جا استعمار مستقيم انگليسيها وجود داشت، اما به لحلظ فشار انساني بر يك كشور از ناحيه قدرتهاي اهريمني دنيا، وضع ما از آنها بدتر بود. آنها از طرف نيروهاي خودي و ميهني خودشان دچار خيانت و نفاق و فساد و وابستگي نبودند. يك مشت انگليسي به آن كشور وارد شده بودند. خوديهاي آنها عبارت بودند: از گاندي و نهرو و مولانا محمد علي و مولانا شوكت علي و جناح و غيره. آنها با انگليسيها جنگيدند و بسيار هم زجر كشيدند؛ اما وضع ما اين گونه نبود. انگليسيها رضاخان را به عنوان يك عامل دست نشانده بر سر كار آوردند تا كار مورد نظر آنها را انجام دهد. اين حرفها جاي انكار نيست؛ حرفي نيست كه من بزنم؛ اين حرفها جزو واضحات تاريخ است كه هم گزارشگران نوشته اند و هم اسنادي كه بعد از سي، چهل سال منتشر شده، گوياي آن است. همين چند روز پيش در سندي از همين قبيل مي خواندم كه در جلسه اي كه سيد ضياء و رضاخان و مأموران انگليسي بودند، رضاخان گفته بود كه من سياست سرم نمي شود و وارد نيستم؛ هرچه شما دستور بدهيد؛ من گوش به فرمانم! همين طور هم بود؛ اما لحظه اي كه احساس كردند يك ذرّه حالت گوش به فرماني اش متزلزل شده و گرايشي، آن هم نه به سمت استقلال حقيقي، بلكه به سمت آلمان هيتلري پيدا كرده است - طبيعتاً وقتي رضاخان به هيتلر نگاه كند، به هيجان مي آيد و لذّت مي برد - او را كنار زدند و پسرش را بر سر كار آوردند. اينها جزو واقعيّات كشور است.

كشور ايران با همه اين خصوصيات فرهنگي عميقي كه شما مي گوييد و راست هم مي گوييد و من هم به همينها اعتقاد دارم، تحقير شد. پنجاه، شصت سال كساني بر ما حكومت كردند كه آورنده آنها، نه اين كه ما نبوديم - چون در ايران حكومت مردم به اين صورت اصلاً سابقه نداشت - بلكه دلاوري خودشان هم نبود. اي كاش اگر ديكتاتور بودند، اقلاًّ مثل نادرشاه با زور بازوي خودشان، يا مثل آقامحمدخان با حيله گري خودشان بر سر كار آمده بودند؛ اما اين طور نبود. ديگران آمدند و آنها را بر اين ملت مسلّط كردند و تمام منابع مادّي و معنوي اين ملت را به غارت بردند. با رنجها و محنتهاي بسياري، حركت عظيمي در مقابل اين پديده شوم اتّفاق افتاد و توانست با فدا كردن جانها و با عريان كردن سينه ها در مقابل دشنه ي دشمن غدّار، به جايي برسد. اين زيبا نيست؟ هنر چگونه مي تواند از كنار اينها بي تفاوت بگذرد؟ اين توقّع انقلاب است. هنر انقلابي كه ما از اوّل انقلاب همين طور گفتيم و آن را درخواست كرديم، اين است. آيا اين توقّع زيادي است؟ موسيقي و فيلم و تئاتر و نقاشي و ساير رشته هاي هنري شما بايد به اين مقوله بپردازد؛ اينها چيزهاي لازمي است. توقّع انقلاب از هنر و هنرمند، يك توقّع زورگويانه و زياده خواهانه نيست؛ بل مبتني بر همان مباني زيباشناختي هنر است. هنر آن است كه زيباييها را درك كند. اين زيباييها لزوماً گل و بلبل نيست؛ گاهي اوقات، انداختن يك نفر در آتش و تحمّل آن، زيباتر از هر گل و بلبلي است. هنرمند بايد اين را ببيند، درك كند و آن را با زبان هنر تبيين نمايد.

البته من انكار نمي كنم كه بعد از انقلاب در زمينه هنر ديني - تا آن جايي كه بنده مجال دارم و درك مي كنم؛ چيزهايي هم وجود دارد كه ما به عنوان يك مستمع شايد درست نمي فهميم - آثار باارزشي درست شده است كه من از كساني كه در اين زمينه ها كار كردند، از اعماق دل سپاسگزاري مي كنم؛ چه بازيگرهايي كه نقشهاي عالي را، عالي بازي كردند؛ چه آنهايي كه كارگرداني كردند؛ چه آنهايي كه متن فيلمنامه ها را نوشتند؛ چه بقيه دست اندركاراني كه در زمينه هاي گوناگون كارهاي هنري واقعاً وارد بودند. در نقّاشي، خطّاطي، طرّاحي و غيره، كارهاي باارزشي شده كه به هيچ وجه روا نيست انسان آنها را ناديده بگيرد؛ ولي انتظاري كه عرض كردم، هميشه بوده، الان هم وجود دارد.

چند جمله اي هم در خصوص هنر و سياست عرض كنم. اين دوست عزيز - كه مثل فرزند ماست - مي گويد من نه مي خواهم در اين جناح باشم، نه در آن جناح؛ اما از سر من دست برنمي دارند! هميشه توصيه من به هنرمندان و كساني كه با كار هنري سر و كار دارند، اين است كه اينها را به بازيهاي خطّي و سياسي نكشانيد. بحث حالا هم نيست؛ از زماني كه بنده رئيس جمهور بودم، هر گاه با وزراي ارشاد وقت و مسؤولان گوناگون مواجه مي شدم، اين نكته را مي گفتم. توصيه هاي خاصي هم نسبت به اشخاص گوناگون داشتم كه همه در اين جهت بوده كه نگذاريد خطوط سياسي و جناحهاي سياسي و شبه حزبها بيايند و وارد اين مقوله شوند و آن را قبضه كنند؛ زيرا در اين صورت همه چيز تباه خواهد شد. اما اشتباه نكنيد؛ آن جايي كه پاي حفُارزشها و تداوم بخشيدن به آنهاست، يا صحبت از استحاله ارزشهاست، يك خط كشي وجود دارد؛ شما نمي توانيد بگوييد من نه اين طرف هستم، نه آن طرف. مگر مي شود؟ اين مي شود بي هويّتي. مگر مي شود آدم به يك ارزش، هم معتقد باشد، هم نباشد؛ يك ارزشي را، هم پاس بدارد، هم ندارد؟ اين جا آدم بايد موضع انتخاب كند و پاي آن بايستد. البته من هيچ نفي نمي كنم؛ ممكن است كسي اشتباه كند؛ در اين صورت انسان خطا را جبران مي كند؛ كمااين كه در مواردي به بعضي از دوستاني كه آثار خودشان را به من ارائه كردند يا از طريق ديگري من آن آثار را ديدم و به نظرات نقّادانه اي رسيدم - چه در بازيها، چه در محاوره ها و به قول شما ديالوگها، چه در برخي از صحنه پردازيها - به آنها گفتم. البته بعضي اصلاح كردند، بعضي هم اصلاح نكردند. ما از آنهايي كه اصلاح كردند، تشكّر كرديم؛ اما از آنهايي كه اصلاح نكردند، هيچ وقت گله نكرديم كه چرا اصلاح نكرديد؛ چه برسد بالاتر از گله. به هرحال در اين جا حدودي وجود دارد. مگر مي شود نسبت به اين حدود بي تفاوت بود؟ همان طور كه در ابتدا گفتم، نمي شود نسبت به ارزشها بي تفاوت بود. اين را نبايد به حساب خطّ و جناح سياسي «الف» و «ب» گذاشت. من در زمان رياست جمهوري در يك سخنراني كه هر دو جناح حضور داشتند، گفتم شما مثل دو قبيله ايد -  قبيله «الف»، قبيله «ب» - دعواهاي شما قبيله اي است. امروز همان قبيله گرايي - البته با شكلهاي بدش - ادامه پيدا كرده كه جاي صحبتش اين جا نيست؛ من با خود آنها در ميان مي گذارم و مي گويم.

اما يك نكته وجود دارد و آن اين است كه ببينيد عزيزان من! سياست در دنياي امروز از هنر استفاده ناشايسته مي كند. اگر بگوييم نمي كند، دليل بي اطّلاعي است. نه فقط امروز استفاده مي كند، بلكه از سابق استفاده مي كرده است. چند روز پيش سندي از اسناد منتشر شده وزارت خارجه امريكا درباره جريان كودتاي 28 مرداد را ترجمه كرده و براي من آوردند. البته به هنگام وقوع اين حادثه، سنّ من زياد نبود - چهارده، پانزده سال داشتم - چيزهاي اندكي يادم هست؛ اما از زبانها بسيار شنيده ام و در آثار هم زياد خوانده ام؛ ولي به اين تفصيل هيچ جا وجود ندارد. آنهايي كه خودشان دست اندركار اين جريان بودند، اين اسناد را نوشتند و براي وزارت خارجه و سازمان سيا فرستادند. اين اسناد متعلّق به امريكاييهاست. البته عمليات، بين امريكاييها و انگليسيها مشترك بوده كه در اين گزارش كاملاً منعكس شده است. آن بخش مورد توجّه من اين است: «كيم روزولت» مي گويد وقتي ما به تهران آمديم، يك چمدان بزرگ پُر از مقاله هايي كه نوشته شده بود و بايد ترجمه مي شد و در روزنامه ها به چاپ مي رسيد، و نيز كاريكاتورهايي را با خودمان آورديم! شما فكرش را بكنيد، دستگاه سي. آي. اي امريكا براي ساقط كردن حكومتي كه با آنها ناسازگار بود و منافع آنها را تأمين نمي كرد؛ حكومتي كه به آراء مردم متّكي بود - برخلاف همه حكومتهاي دوران پهلوي، اين يك حكومت ملي بود كه قانوني و با آراء مردم بر سر كار آمده بود - تحت عنوان اين كه ممكن است پشت پرده آهنين شوروي برود، از همه ابزارها - از جمله از ابزار هنر - عليه آن استفاده كرد. البته آن روز كاريكاتوريستي كه هم به درد اينها بخورد و هم بتواند مورد اعتمادشان قرار گيرد، لابد نبوده است؛ لذا با خودشان كاريكاتورهاي آماده را آورده بودند! در آن اسناد آمده است كه ما به بخش هنري سازمان سيا سفارش كرديم كه اين چيزها را تهيه كند! اتفاقاً دو، سه سال پيش نيز ايتالياييها كتابي نوشتند كه به فارسي هم ترجمه شده است؛ آن جا هم به وجود بخش هنري سازمان سيا و فعّاليتهاي گوناگونش اشاره شده است. سياست، اين گونه از هنر استفاده مي كند. شما در اين جا مي خواهيد چه كار كنيد؟ اگر همه ي سياستمداران و مستكبران و قلدران و صاحب اختياران دنيا مي آمدند در مقابل كتاب مقدّس خودشان قسم جلاله مي خوردند كه از هنر استفاده نكنند، مي شد آدم نسبتاً خيال راحتي پيدا كند و بگويد بسيار خوب، الحمدللّه، هنر خلاص شد؛ اما آنها از هنر استفاده مي كنند. شما مي خواهيد چه كار كنيد؟ آيا شما مي خواهيد در مقابله با مطامعي كه آنها به وسيله هنر به آن مي رسند، از اين ابزار بهره نبريد؟ اين خردمندانه است؟ نه؛ اين خردمندانه نيست.

شما اين را بدانيد كه تا اين تاريخ، هيچ حكومتي مثل حكومت فعلي ايران، در اين سرزمين نبوده كه به رأي و خواست و عاطفه مردم متّكي باشد؛ من اين را به طور يقيني مي گويم و آن را ثابت مي كنم. البته حكومتهايي بوده اند كه ستايش كننده داشته اند؛ اما ستايش كردن، يك حرف است؛ ايمان و باور و عاطفه مردم در اختيار يك حكومت بودن، يك حرف ديگر است. اين متعلق به جمهوري اسلامي است؛ اين به بركت انقلاب و تكيه به مردم است. الان نيز همين طور است؛ اين را بنده با افتخار تمام عرض مي كنم.

در اين جا اقبال مردم، با فرعونيّت و احساس خودبرتربيني زمامداران همراه نشده است. بنده كه الان با شما حرف مي زنم، يك سر سوزن در خودم احساس كبريايي ندارم - الحمدللّه ربّ العالمين - ساير مسؤولان كشور هم اين گونه اند؛ رئيس جمهور هم ندارد، رئيس مجلس هم ندارد، رئيس قوّه قضايّيه هم ندارد؛ اصلاً و ابداً چنين چيزي وجود ندارد. مسؤولان ما مي دانند كه امانت خدا در دست آنهاست؛ امروز چند صباحي وجود دارد، اما فردا نيست. مسؤولان برعهده خودشان وظايفي قائلند؛ اين مربوط به اين كشور است.

اين نظامي كه مردمي و متواضع و در خدمت اهداف مردم است، يك گناه بزرگ و نابخشودني دارد و آن اين است كه تسليم خواستهايي كه تأمين كننده منافع قدرتهاي بزرگ در اين منطقه است، نمي شود. اين كه مي گويم تسليم منافع آنها نمي شود، حرفي است كه آنها بصراحت آن را مي گويند. شما مي بينيد كه امريكا مثلاً در خليج فارس يا در فلان نقطه، نيرو مستقر مي كند. اگر گفته شود چرا اين كار را مي كني؟ مي گويد منافع من در گرو اين كار است! يعني منافع او با چند هزار كيلومتر فاصله بايد در خليج فارس تأمين شود؛ ولو منافع كشوري كه در همين منطقه زندگي مي كند، تأمين نشود! اينها در هر كشوري هر اقدامي مي كنند، به خاطر اين است كه آن منافع فرامرزي بايد تأمين شود. جرم جمهوري اسلامي اين است كه برخلاف همه كشورهاي دنيا، زير بار اين منافع نمي رود و آنها را تأمين نمي كند. مي گويد مي خواهم منافع خودم را تأمين كنم؛ به منافع شما هم كاري ندارم. اين كه گفته مي شود جمهوري اسلامي سر جنگ دارد، اين طور نيست؛ امريكا با ما وضع قابل جنگي ندارد؛ ما يك طور ديگريم، آنها يك طور ديگرند. ما بناي جنگيدن با امريكا را نداشتيم؛ هيچ وقت هم چنين چيزي را نگفتيم؛ ولي ما بناي تسليم شدن نداريم و مي گوييم با هيچ قيمتي در مقابل شما تسليم نمي شويم. اين جرم جمهوري اسلامي است. در زمينه مسائل گوناگون و قضيه فلسطين و غيره نيز همين طور است. به جرم تسليم نشدن يك ملت در مقابل تمايل مستكبرانه قدرتهاي جهاني، اين ملت محكوم مي شود كه با همه ابزارها - از جمله ابزار هنري - با او به شدّت مبارزه شود. همان گونه كه عرض كردم، سازمان سيا بخش هنري دارد و فيلمهايي كه بعد از انقلاب عليه ما و عليه شيعه و اسلام درست كردند، بسيار زياد است. شما كه يك فيلمساز و سينماگر و بازيگر سينما و تئاتر و موسيقيدان و آهنگساز ايراني هستيد و اين واقعيّت و مظلوميت را ادراك مي كنيد، تكليفتان چيست؟ آيا هيچ تكليف مردمي وجود ندارد؟

من شنيده ام كه در قضاياي جنگ جهاني در روسيه، شور علي اف - آهنگ معروفي است كه البته من نه آهنگش را شنيده ام، نه درست مي دانم چيست؛ آقايان مي دانند - در تهييج مردم براي وارد شدن به ميدان جنگ، بيشترين تأثير را داشت؛ يعني در خدمت اهداف مردمي قرار گرفت. به طور طبيعي اين توقّع از هنرمند هر كشوري وجود دارد؛ بنابراين چطور مي تواند نسبت به اين قضيه بي تفاوت بماند؛ در حالي كه دشمن از ابزار هنر استفاده مي كند؟

اين نكته را هم به شما بگويم؛ اين حرفهايي كه گاهي آدم مي شنود كه در دنيا ما را به خشونت طلبي متّهم مي كنند، حرفهايي نيست كه آدمهاي هوشمند و زيرك آن را بپذيرند يا بر زبان جاري كنند. براي از رو بردن يك ملت، بهترين راه اين است كه با انبوه تبليغات متراكم او را از ميدان خارج كنند؛ دائماً او را متهم كنند و در موضع دفاع قرار دهند؛ اين يك شيوه شناخته شده است. ما را به خشونت متهم مي كنند. چه كساني اين كار را مي كنند؟

يكي، دو سال پيش، يكي از رؤساي كشورهاي اروپايي به اين جا آمده بود. مي دانيد كه در ديدارهاي بين المللي سطوح بالا، بسياري از حرفها، كليّات و نوعاً تعارف آميز و ايده پراكني است. او راجع به صلح صحبت كرد كه بله، ما طرفدار صلح هستيم. من خارج از پروتكلهاي معمولي اين گونه ملاقاتها، حالت طلبگي به خودم گرفتم و گفتم شما اروپاييها جنگ را به راه مي اندازيد، خودتان هم دم از صلح مي زنيد! بزرگترين جنگهاي تاريخ بشر را شما اروپاييها به راه انداختيد و آن همه آدم كشته شدند. ما كه اين طرف دنيا بوديم، باد جنگ شما اين همه به ما خسارت وارد كرد؛ حالا هم آمده ايد و دم از صلح مي زنيد! «خود گويي و خود خندي، خود مرد هنرمندي». گفتم ما مشكلي به نام جنگ نداريم. هيچكدام از كشورهاي اسلامي، طالب جنگ نيستند. شما از جنگ حرف مي زنيد، خودتان هم مي آييد شعار صلح مي دهيد!

آنها اين همه سلاح توليد مي كنند و به همه دنيا مي دهند. بنابراين حقيقت قضيه اين است كه خود آنها بيشترين خشونت را مرتكب مي شوند. از تروريسم صحبت مي كنند؛ ولي مرادشان اين است كه چرا جمهوري اسلامي از مبارزان فلسطيني كه از وطن خودشان دفاع مي كنند، حمايت مي كند. از نظر رسانه هاي جهاني، حمايت از تروريسم، يعني حمايت از مبارزان فلسطيني! خراب كردن خانه فلسطيني روي سرش توسط تانك اسرائيلي و كشتن بچه چند ماهه، تروريسم نيست؛ اما وقتي نظامي خشن جنايتكاري در حادثه اي كشته مي شود، در مطبوعات خودشان عكس زنش را جدا، عكس بچه اش را جدا - در حال گريه كردن و شيون زدن - و عكس خاكسپاري اش را جدا منتشر مي كنند؛ براي اين كه نشان دهند اين طرف خشونت مي ورزد! اينها كارهاي تبليغاتي اي است كه مي كنند. غرض اين است كه به هنر و سياست بايد قدري عميقتر نگاه كنيم؛ نمي شود ساده انديشي كرد.

اميدوارم كه ارزش هنر در همان جايگاه حقيقي خودش، اوّل مورد توجّه اهل هنر قرار گيرد و آنها به ارزش محموله باارزشي كه در وجودشان است، توجّه كنند و آن را احترام نمايند. احترام كردنش هم به اين است كه آن را در جاي شايسته اي خرج كنند. امام سجاد (عليه السّلام) در حديثي مي فرمايند: جان و وجود انساني تو ارزشمندترين چيزهاست؛ هيچ چيزي جز بهشت موعود خدا نمي تواند بهاي اين جان قرار گيرد؛ اين را به غير بهشت خدا ندهيد.(1) هنر، بخشي از آن فاخرترين و ارزشمندترين قسمتهاي جان انساني است؛ بايد براي اين ارزش قائل شد و آن را براي خدا خرج كرد. البته وقتي مي گوييم براي خدا خرج كنيد، فوراً ذهن به طرف همان حالت قشريگري و رياكاري نرود.

مسأله اقتصاد در هنر، مسأله مهمي است؛ نكته اي است كه به دستگاههاي اجرايي مربوط مي شود و من بخصوص تكيه مي كنم بر اين كه دوستان وزارت ارشاد به آن توجّه كنند. راست مي گويند - هم فيلمسازها، هم بقيه بخشهاي هنري  - علاوه بر اين كه وضع خود هنرمندان از لحلظزندگي، چندان ممتاز نيست و در خيلي جاها در حدّ قابل قبولي نيست؛ كساني هم كه در رشته هاي هنري سرمايه گذاري مي كنند، غالباً وقتي به چيزهايي پايبند هستند، نمي توانند بازده مالي داشته باشند. يقيناً بايد به اينها كمك شود؛ اگر كمك نشد، به سمت هر چيزي كه بتواند پول را به سمت آنها بياورد و آنها را تأمين كند - به قول اصحاب سينما، «گيشه گرايي» - مي روند، كه طبعاً اين هم در همه وقت چيز خوبي نيست. گرايش به مسائل جنسي و شهواني و امثال اينها در سينما، يك مقدار عاملش همين است. مي خواهند فيلم جاذبه پيدا كند، لذا يك مشت افراد بخصوصي را جمع مي كنند. متأسّفانه اين عيب بزرگي است كه در بسياري از فيلمهاي ما ديده مي شود. آن نمونه هايي كه دوستان گفتند، اصلاً قابل قبول نيست؛ كاملاً مردود است. البته اين چند فيلمي كه آقايان به آن اشاره كردند، من هيچكدام را نديده ام. بحث سانسور نيست؛ بحث اين است كه ما نبايد به ذهن و دل جوان چيزي را بدهيم كه او را به سمت گناه و فساد مي لغزاند. اين غير از آزاد گذاشتن فكر براي انتخاب در مسأله اي است. شما مي دانيد كه مسائل احساساتي به كسي فرصت انتخاب نمي دهد؛ انسان را به سمتي مي كشاند، بدون اين كه قدرت انتخاب داشته باشد. اينها را من نمي پسندم. انسان در بسياري از فيلمها و كارهاي نمايشي مشاهده مي كند كه براي جلوه دادن به كار، از جاذبه هاي جنسي استفاده مي كنند؛ در موسيقي يك طور ديگر؛ در بعضي از هنرهاي ديگر، طور ديگر. بايد به گونه اي باشد كه هنرمند بتواند آزادانه هنر خودش را بدون اين اجباري كه گفتم - اجبار به سمت مشتري طلبي - عرضه كند تا هنر، صحيح و كامل از آب درآيد.

اميدواريم كه ان شاءاللّه، هم من و هم همه مسؤولان و هم شما هنرمندان عزيزي كه در اين جا تشريف داريد، مشمول هدايت و رحمت الهي باشيم و دست كمك خداوند ما را پشتيباني و ياري كند. من دوباره از شما دوستان عزيز و برادران و خواهراني كه زحمت كشيديد و به اين جا آمديد، تشكّر مي كنم. اين فرصت مغتنم را به من داديد كه از نزديك با شما مواجه شوم و اگرچه محدود و كم، اما از نظرات برخي از شما استفاده كنم. من احترام و ستايش خودم را نسبت به كساني كه در عرصه هنر، دلسوزانه، مسؤولانه و متعهّدانه بذلُ تلاش و همّت مي كنند، عرض مي كنم و از آنها تشكّر مي كنم و همچنين از كساني كه كارهاي درخشان و باارزشي ارائه كرده اند - چه پيشكسوتهاي باارزش ما، چه جوانان نوباليده ما - سپاسگزارم. ان شاءاللّه همه شما موفّق و مؤيّد باشيد. از برادران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هم كه اين فرصت را تدارك كردند، صميمانه متشكّرم.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

--------------------------------

(1)   بحارالانوار، ج 1، 144

 

 







متن امنیتی


گزارش تخلف
بعدی